سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دل دردهای یک آدم وی آی تیست

این ها درد است 1؛ حال 'دردِ دل' یا 'دل درد'!

سه شنبه 88 تیر 2 ساعت 2:44 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم
و بذکر مولانا صاحب الامر و الزمان

این ها درد است 1؛ حال "دردِ دل" یا "دل درد"!

این ها قسمتی از دردِ دل هاییست که متأسفانه رویشان وقت کافی نگذاشته ام، و نتیجه-همانطور که اگر بخوانید می فهمید- چند کیلو(!)(1) درد شده که شاید برخوردی که با این دردها کرده ام، بیشتر به "دل درد" بخورد! تا "دردِ دل"، انگار که خواسه باشم از شرشان خلاص شوم، ولی حقاً اینطور نیست.
----------------------------------------------------------


این 6، 7 سالی که در حال و هوای بلوغ و نوعی گذار بودم (و هستم)، همواره درگیر دغدغه ها و سؤالات و افکار و ... بسیار بوده ام (و هستم). از سویی به دنبال آنها نرفتن ها (حتی تا حداقل های لازم در خیلی جاها) و از سوی دیگر، در مواردی بیش از حد وقت گذاشتن ها (که البته آن هم چون تقریباً هیچ جریان و نظم و برنامه ای نداشته، ............ ). و نتیجه ی این افراط و تفریط ها...؛ بی عدالتی ها...؛ خیانت(2)و ...
به دنبال منابع و مراجع رفته ام. به سراغ اساتید، فضاهای فرهنگی، کتب و... و...، و همه آنها  بلکه فراتر، معشوق و محبوب، رفته ام؛ و درستش آن است که نرفته ام چون کم استفاده کرده ام(3). در حرکتی که «حرکت» نبود (و نیست). و این علتی دارد.
امروز در راه نانوایی فکر می کردم که چرا استدلالها و حرفهایم در خانواده آنقدر که باید، راحت و مورد توجه نیست. حرف که غلط نیست، حتی مخاطبم که خانواده هست هم قبولشان دارد، پس مشکل کجاست؟! دیدم فضای حاکم بر حرفهایم، بیشتر تقلیدی و نقل قولیست، حرفهایی که اغلب از خودم نیست، و حرفهایی که در خودم نیست، در اعمالم. اندیشه ام در آن حد که باید مستقل نیست و این، اعمالم را به ورطه تقلید و ماندن در ظواهر و اَداها انداخته...
----------------------------------------------------------

شنبه به سراغ یکی از دوستان قدیمی رفتم. بایست با شایان(4) حرف می زدم و همان حداقل یافته هایم را به او هم می رساندم. هرچند ای کاش که او هم بیشتر می گفت. و یا او گفتم از...
...ما به نوعی و در حدی در فضایی از تمدنی معروف به غرب هستیم. و در ساختارهای این تمدن، که اساسشان انسان شناسی و هستی شناسیش است، و سعیی که در پاسخ به ابعادی که از ما ترسیم کرده.(5)
اگر انسان و جهان هستی را به درستی نشناسی، نمی توانی ابعاد وجودی و نیاز او را به درستی درک کنی، و پاسخگوی نیازهای او نمی توانی باشی. مشکل اصلی این تمدن شاید این باشد؛ و نتیجه، ساختمانیست متزلزل و ناهماهنگ و پرسوراخ و پر از موجودات موذی(6) و ... که ما تقریباً(!) در فضای آن نفس می کشیم. (نگویم زندگی می کنیم بهتر است!)
و در این میان ما کجای کاریم؟ به دنبال هویت رفتن ها، سؤالات و جستجوها، غرب شناسی ها و معرفت نفس ها و حتی معرفت شناسی و... و همه این « ......... شناسی » ها برای چیست؟
روایت است که معصوم(ع) می فرماید: "خدا رحمت کند کسی را که بفهمد از کجاست، در کجاست، و به سوی کجاست" «من أین، الی أین، و فی أین»
با شناختن "من أین" و "الی أین" جهت گیری کلی حیات را می شناسیم، و شناختن  محیط زندگی، قسمتی از "فی أین" است. و در این میان ماییم و این ساختار ویران که بر محیطی که ما قرار است در آن جاده ی حیات را بسازیم، غالب شده و محیط زندگی ما را شکل داده. ما باید با آن درگیر شویم، ولی به آن تن ندهیم و تسلیمش نشویم. ساختاری که با شناخت ناصحیحی که از ابعاد ما داشته، نقشهایی را برای ما در خود تعریف کرده و ساخته، که نه تنها مجموعه این نقشها پاسخگوی ما نیست که خود بحران آفرین است. و ما درمیان این نقشها باید «زندگی» کنیم.
 آن ساختار صحیحی هم که ما بدنبالش هستیم هنوز شکل و الگویش تکمیل و تمام نیست. خُب، برای حیات در این میان چه باید کرد؟ ماییم و حیات و نقشهایی که متناسب با ابعاد وجودیمان، در حیات باید ایفا کنیم. نقشهایی «باید»ی، که با ساختار «هستها» چندان هماهنگی ندارد.
هر کدام از ما درحدّی و در زمینه هایی در حال جستجوییم، چه در فکرها و آنچه باید، و چه در آنچه هست، و چگونگی نیل از هست ها، و در هست ها، به بایدها. و یکی از مهم ترین منابع (اگر نگوییم مهم ترین منبع) برای جستجو در این میان، یافته های دیگران است. به بیانی همان «و أمرهم شورا بینهم». مهدی فاطمی صدر(7) راجع به شکل رشد شهدا در جبهه نکته ظریفی می گفت. می گفت شهدا رشدشان، نوعی رشد جمعی بوده. در هر جمعی یک عده دوست و همراه بودند، که هر کسی که قدمی بالا می رفت، دست بقیه را هم می گرفت و با خود بالا می برد و رشد می داد. و ما نیز باید اینچنین حرکت کنیم. هر کدام باید به دنبال آن باشیم که خود را بهتر بشناسیم، و در کنار آن متناسب با ابعاد خود، نقشهایی که باید را متناسب با هست هایمان و هست های محیطمان تعریف کنیم و در پی اش باشیم که معارف خود را از طریق روابط و حلقه های ارتباطی، اصلاح، تکمیل، و گسترش دهیم و به دیگران برسانیم.
----------------------------------------------------------

در دوران دبیرستان، از یکی از درسهای کتاب بینش اسلامی که مربوط به اندیشه های امام خمینی ره بود، جمله ای از ایشان برایم یادگار ماند.
"تا نخواهی یک کار را، نمی توانی. و تا بیدار نشوی، نمی خواهی."
مطمئناً اگر ما در آن حد که بیدار هستیم، نخواهیم، این بیداری کم می شود. و از سوی دیگر هر چه قدر که بخواهیم، این بیدارترمان می کند. در واقع بیداری و خواستن، دو بال برای اوج گیری توانستن اند.
----------------------------------------------------------

یاد شعر حاج منصور افتادم که با آن سوز دل می خواند:
کاش صاحب برسد، این جوانان همه را در ره خود پیرکند...
اللهم عجّل فی فرج مولانا صاحب الامر و الزمان و أهلک اعدائه و سهّل مخرجه
حسبنا الله و نعم الوکیل
یا علی
----------------------------------------------------------

*1  همانطور که دیده اید یا می بینید (یا هیچکدام) تقریباً کیلویی و بی نظم، چیزهای را که به ذهنم آمده را  نوشته ام.
*2  الآن که در حال پاکنویس این متن هستم، به کلمه «خیانت» که رسیدم، یکی از چیزهایی که به ذهنم خطور کرد، یکی از دیالوگهای انیمیشن "شیر شاه 5/1" بود، که بی مزگیست، و تا حدی هم بیجاست، آنجا که کومبا، آن گراز که دوست سیمبا بود، می گوید "خیانت، شرارت، بی معرفتی خر!!"... ببخشید که این قدر ذهن درب و داغانی دارم و چیز بهتری به خاطرم نیامد! (خواستم این توضیح را پاک کنم ولی دیدم شاید گفتن این حقیقت بد هم نباشد)
*3  به قول خودم شاگرد خوبی نبودم، ولی به قول قاسم جان که بهترین دوست و به بیانی استادم بود (و هست)، نه، تمرینم کم بود.
*4  شایان حسن پور را از دوران ابتدایی میشناسم و تقریباً تا پیش دانشگاهی با هم هم مدرسه و هم کلاس بودیم. الآن در بابل مهندسی برق می خواند. از افراد با استعدادی که با دیگران تفاوت هایی داشت (و دارد) و حساب دیگری در حوزه فکری رویش باز می کردم (و می کنم)... ان شاءالله خیر است.
*5  بنا را می گذاریم بر جستجوهای حقیقی در بنیان گذاران و گسترش دهندگانش. و در نظر نمی گیریم سیاستها و اغراض دنیا طلبانه بعضی را در گسترش اندیشه ها، و در شکل دادن و گسترش این ساختارها.
*6  مثل همین سوسک های کوماندو (معروف به سوسک فاضلاب)!!
*7  دوست عزیزی که در تابستان سال قبل با او آشنا شدم، و در مجموع شاید تا این لحظه 5 ساعت هم با او نبوده باشم و بیش از 10 ساعت با او صحبت نکرده باشم ولی گاهی سری به سایتش(vatr.ir) میزنم تا بلکه دوباره فعالش کرده باشد و بتوانم از او استفاده ببرم. خدا اول برای خودش، بعدش هم برای ما حفظش کند!




  • کلمات کلیدی : هویت، غرب، تمدن، درد دل، دل درد، هست، باید
  • نوشته شده توسط : سجاد نوروزنژاد قادی | نظرات دیگران [ نظر]


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    فایل ها
    سخنرانی حاج حسین یکتا
    ساعات روزانه مؤمن
    [عناوین آرشیوشده]